![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() مدح و ولادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
امشب دوباره عاشقان نور خدا شد جلوهگر از لطف خلاق مبـین نخـل ولا داده ثمر ای عـاشـقـان ای عاشـقـان اُمّ ابیهـا آمده امشب ز بیت مصطفی دخت پیمبر آمده معنی و آیات خـدا، تـفـسـیر کـوثـر آمده درهای رحمت از سوی خلاق سرمد وا شده امشب به بیت مصطفی شورو شعف برپا شده پـیک الهـی آورَد، پـیـغـام خـلاق مـبـین تبریک گو نازل شده، بر رحمةاللعالمین امشب زمین و آسمان گردیده گلریزان حور مکه شده از مقدم این مه چنان وادی طور این نور حی سرمدی، ماه جمالش چون نبیست ممدوحۀ پیغمبر و علم وکمالش چون نبیست با بذل جان وهستیات دین خدا مرهون توست تاعرصۀ روز جزا هر شیعهای مدیون توست چون حیدر و پیغمبراست، جود و سخایت فاطمه بار دگر گـردیدهام، شـرمـندۀ احـسان تو مولاتـنا یا فـاطـمه، امشب منم مهمان تو از کودکی خویشتن، هستم گدایت فاطمه ای غمگسار مرتضی جانم فدایت فاطمه ای زینت شهر نبی، عالم همه شرمندهات با این همه جود و سخا، خوبان عالم بندهات
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها
ای چـراغ آسمانها زهـرۀ زهـرا تویی بانـوی سبـز زمـین صدیـقـۀ کبرا تویی قبل از این پوشیده بود این راز بر هر کس ولی روح مـا بیـن دو پهـلوی پدر حالا تویی پیش ازین حرفی نمیزد مصطفی از هیچکس آمدی معـلـوم شد در نـزد او والا تویی گر که جـنـسیت نـباشـد سد راه گـفـتهام مـرد مـیدان بـلا و نـوح این دریا تویی دخـتـر دُردانـۀ آغـوش گـرم مصـطـفی مادر شـور آفـرین نـسل عـاشـورا تویی همطراز مرتضی کس را نمیبینم به دهر جز تو ای بانو که دوشادوش آن مولا تویی کَفه قدر تو میزان با عـلی مرتضیست آن که باشد در توازن با علی تنها تویی » یُطعمُون» را خواندم و بر سوره انسان قَسم دیدم ای بانو که آن انسیـةالحَـورا تویی ای که از ختم رسولان برده دل تا این حدود آن که جان را میکند قربانیاش بابا تویی سَید مـردان عـالـم شوهـرت حـیدر بود سَیده در هر دو عالم بر همه زنها تویی برترین گنجینۀ خلقت که با مجد و شرف حق تعالی کرده بر ختم رسل اهدا تویی آن مبارک راز پنهانی که از لطف خدای بعد نازل گـشـتن قـرآن شده افـشا تویی کـوثـری نه، کُـل قـرآن کـریمی فاطـمه اولین قـرآن نازل گـشته در یکجا تویی این همه آثار خیر از مرقد پنهان توست ای نهان از دیده قبرت، باز هم پیدا تویی در شعاع لطف تو امروز «یاسر» خیمه زد چون طلـوع آفـتاب صحـنۀ فـردا تـویی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
سپاس آن بانویی که شد جهان محو کراماتش زمان میایـستد از شوق هنگام مناجاتش تمام خانۀ زهرای اطهر رنگ احمد داشت تمام آسـمانها و زمـین تحت فـرامـینـش اجابت میچکد وقت دعا کردن از آمینش نمازش را ببین، پشت سرش صدها مَلَک دارد ملائک روز و شب تسبیح میگویند زهرا را نمیخواهم بدون عشق زهرا صبح فردا را شکوه فاطمه پنهان شده در جملۀ لولاک خـدا قـبلـهنـما را میکـشد سمت نگـاه او که حتی کعبه هم زانو زده در پیشگاه او علی وقت سحر محو تماشای نماز اوست فقط سنگ علی را میزند بر سینهاش زهرا که ذکر هر قنوت او شده مولای یا مولا زمین و آسمان روزی خورِ دست کریمِ اوست نخی از چادر او نیز اعجاز آفـرین باشد که حتی فضهاش هم با ملائک هم نشین باشد یقین دارم مزار پاک او پیدا تر از پیداست به نص آیۀ تطهیر اصل هر طهارت اوست پناه و دستگیر شیعه در روز قیامت اوست جهان را تا ابد از عشق حیدر میکند سرشار
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
گرچه در سِرِّ هوالهو همۀ ها زهراست گرچه در جانِ حرا چلۀ اِحیا زهراست بنویسید فقط حـضرتِ زهـرا زهراست آنکه در ذائقۀ عشق تصرف کردهاست آنکه پیش از قدم خویش تشرف کردهاست تـا بـدانـنـد چــرا اُمِّ ابـیـهــا زهـراسـت از خـدا جــلــوۀ او گـرمِ دلآرایـی بـود مـوقـع آمـدنـش عـشـق تـمـاشـایـی بود قبل میلادِ خـدیجـه به تـمـاشا زهراست دید حق نور فقط نـور جهان میخواهد قلبِ بی جانِ زمین یک ضربان میخواهد گفت ای جهل و خرافات مهیا زهراست دخـتـری آمـده تا زن به کـمـالش برسد تاکه زمـزم به تـمـاشـای زُلالـش برسد تا بـبـیـنـند همه کار فـقـط با زهـراست آمـده تـا بـنـشـیـنـد بـه شـبـسـتـان عـلی آمـده تــا بــرود بـاز بـه قــربـان عـلـی تا بمـیـرند حـسودانِ عـلی تا زهراست شیر وقتی که به سر، تیغِ دوسر میچرخاند مثل گرداب سر و دست و سپر میچرخاند همه دیدند رجـزهای عـلی یا زهراست آب را مهریهاش ساخت که باران بشود دو سه خرما به کسی داد که سلمان بشود مـادر ایـنـهـمـه آلالـۀ زیـبــا زهـراست مادری کرد و به ما لطف، فراوان کرده با حسینش همه را مستِ حسن جان کرده به شـهـیدان حـرم زمزمۀ ما زهراست گـفته بودیم به این خصم خزانش برسد صبـر کـردیـم فـقـط تا هـیجـانش برسد لب اگر تر بکـند نعـرۀ ما یا زهـراست
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
لحـظـهٔ ناب مطـهـر شدن است کاسهام منـتـظـر زر شدن است شـاخـه با عـطـرِ گـل ریـحـانـه بیـشـتر گرمِ معـطـر شدن است جلـوه بـخـشـیـده شـده بـر آفـاق نور در حـال مـنـوّر شدن است میوهٔ صبر چه خوش آمده است همسری خـرمِ مـادر شدن است اَبـتـران زل زده که نـسـل نـبی جاری و ساریِ کوثر شدن است عصمت از مرتبهاش وام گرفت فاطـمه، حـجـب خـدا نام گرفت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت اُمُّ البنین سلاماللهعلیها
سر فرود آوردهام در محضرت بانو رباب ای بقـربانِ تو و چـشمِ ترت بانو رباب این منم اُمُّ البـنـین؛ اُمّ الفـضائل؛ باز هم میشـوم آئـیـنه مثلِ مـادرت بانو رباب سر به زیر انداختم شرمندهام از روی تو تر نشد لبهای خشکِ اصغرت بانو رباب از ابا لـفـضـلم بـیا بُگـذر به حـقِّ فـاطـمه کی حلالش میکنی آب آورت بانو رباب؟ اینقَدَر زاری نکن چیزی نمانده از تنت آب شد آخـر تـمـامِ پیـکـرت بانو رباب روضهخوانی کن بگریم پای صحبتهای تو روضهخوانی کن ز شام و دلبرت بانو رباب لعن و نفرین میکنم مانندِ تو بر حرمله باخبر هستم ز قلبِ مضطرت بانو رباب باخبر هـستم بریده شد گـلـوی کـودکت صبر میخواهم به تو از داورت بانو رباب یادم از عباس میافتد که قولی داده بود میشوم شرمنده بازم محضرت بانو رباب
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت اُمُّ البنین سلاماللهعلیها
ای بر مدارِ عشقِ عـلی، رُکنِ استوار ای بر سرِ تو سایۀ خورشـیدِ روزگار ای اُمِّ فـضــل و اُمِّ فــداکــاری و ادب مستورهای و گنجِ نهان میشوی شمار ای وسعـتِ کـمالِ تو بر عـقل نـاپـدید پیشِ جلال و حُجْبِ تو زانو زده وقار حقّا کُـمیتِ قـافـیه لـنگ است پیـشِ تو ماندم چگونه مدحِ تو گویم به اختصار با زیـنـبـیـن تا نـفـسِ آخـرینِ خـویـش عـهـدی که داشتی ز وفـا، بود پایـدار خواندی کنیزِ حضرت زهرا تو خویش را اینگـونه نـامِ نـامی تو گـشت مـاندگار سرمشقِ عاشـقی تو به عـشّاق دادهای عـبـاس دادهای و نـدادی ز کفْ قـرار بر عشق و جان سپردنِ در راهِ عشقْ هم پـروردهای ز دامـنِ تــو داد اعــتـبـار عصرِ دهم که سینۀ او تنگ گشته بود راهی سوی شریعه شد از بینِ کارزار در پـیـشِ پـای فـاطـمه افـتاد بر زمین ارثِ ادب ز مادرِ خود داشت آن سوار آه از تنی که روی زمین مانْد بیحسین آه از هجومِ لشگرِ در دستْ حربه دار بهـتـر نبـودی و تو نـدیـدی به کـربـلا روزی که شد به نیزه سرِ آن بزرگوار اُمُّ البـنین که در رهِ دین، بیبنین شده همواره داشت بر پسران خود افتخـار خیمه میان خاکِ بقیع داشت صبح و شام عُمری برای کرب و بلا بود سوگوار در حـشر هم بنای شفاعت، یقـین شود با دسـتِ با کـفـایتِ عـبـاس، بـرقـرار آن را که نیست روی امیدی به سوی خلق گردد به فضلِ دستِ اباالفضل امیدوار
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت اُمُّ البنین سلاماللهعلیها
خانه دارد همچنان حال و هوای فاطمه دارد از محراب میآیـد صـدای فاطمه بـودنت قـلـب علی را ذرهای آرام کرد همدم حیدر شدی بعد از عـزای فاطمه بــا ادب در خــانــهام ابــیــهـــا آمــدی خـواسـتی امالبـنـین باشی بجای فاطـمه شیعه زهـرایی و در خانه مـولای خود میگذاری پای خود را جای پای فاطمه آمـدی و شـاد کـردی مــادر سـادات را مـادری کـردی برای بچههـای فـاطـمه با وجود مـادری مثـل تو، زینب بازهم میشود دلـتنگ گهگاهی برای فـاطـمه آسـیاب فـاطـمه چـرخـیـد با دسـتـان تو باز هـم آمد سـر سـفـره غـذای فـاطـمه یاد فرزندان خود دادی بگویند اینچنین »مادر ما و پسـرهایش فـدای فـاطمه« ظاهراً در طرح احداث حـرم های بقیع بارگاهت هست در صحن و سرای فاطمه
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت اُمُّ البنین سلاماللهعلیها
گرچه با زهـرای مرضیه برابر نیستی یا به شأن و مرتبت همسنگ کوثر نیستی در مـیان خـانـۀ عـرشیِ زهـرا و عـلی جایگـاه مـادری داری و کـمـتر نیـستی مادری کردی برای زینبین و هم حسین عفو کن روزی اگر گفتم که مادر نیستی چون به قربانگاه کاری شد به گلهای تو تیغ بی پسر ماندی و فهمیدم که هاجر نیستی خوب شد جسم عزیزت را ندیدی خورد تیر خوب شد شاهد به جنگ تیغ و حنجر نیستی خوب شد لب را، تلظی را، ندیدی کربلا لااقل شرمنـده از لبهای اصغر نیستی خوب شد جا ماندی و ماندی مدینه در فراق خوب شد در پیش چشم هیز لشکر نیستی فاطمه، سر، تیغ، حنجر، سنگ، پیکر، آب، آه خوب شد اینجا کنار جسم بیسر نیستی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ حضرت اُمُّ البنین سلاماللهعلیها
اگرچه جای او عرش است اما در زمین باشد که مولایش امیرالمومنین را همنشین باشد اگر مادر شود اُمُّ الادب دور از تصور نیست پسر باب الادب باشد، پسر بالانشین باشد یقیناً لب زده بر چشمۀ عین الیقین، وقتی شود بانوی مردی که خودش حق الیقین باشد چه فخری میکند بر مریم و حوا، زمانی که ببـیند همسرش مولا امیرالمومنین باشد کـنیز خـانۀ حـیدر، عـزیز خـانۀ حـیدر خدا میخواست آن باشد، خدا میخواست این باشد هزاران بار حیدر گفت احسنت آفرین بر او چرا که همسرش بانوی عباس آفرین باشد دوباره نام عباس آمد و حس کردهام بانو که چین افتاده بر پیشانیات، قلبت حزین باشد بشیر از تو نمیخواهم بگویی از ابالفضلم اگرچه خوب میدانم که مقطوع الیمین باشد بگو دنیا چه کرده با حسینم، سخت غمگینم نه غمگین عزیزانم، که دردم درد دین باشد شبیه سرو، سر بالا، شبیه کوه پا برجا کسی که اینچنین باشد فقط اُمُّ البنین باشد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ حضرت اُمُّ البنین سلاماللهعلیها
خوب است بانوان جهان این چنین شوند چون خاک پای فاطمه بالانشین شوند چون فاطمهست حجت کبرای اهل بیت خوب است خاک مقـدم امّالبنـین شوند یعنی ادب کـنند به زهـرا و مـرتضی یعنی که در مصیبت آنان حزین شوند آه از حـرم نـداشـتـنـش از غـریبیاش باید که خلق در غم او شرمگین شوند مـیخـواسـتـم دخـیـل بـبـنـدم برای او دیـدم کـه او ضـریـح نـدارد فــدای او آئـیـنـۀ مـزارش اگـر چه مکـدر است از آسـمان پـریـدن بالـش فـراتر است دنـیـا کـنـیز آنکه به کـرّات گـفـته بود عمرم تمام وقف کـنـیزی حـیدر است خواندش به نام فاطمه او گفت یا علی امّالبنین بگو به من اینگونه بهتر است در وصف او بس است بگوئیم با غرور او شیر بانویی است که عباسپرور است روزی که پـا گـذاشـته در خانـۀ عـلی جـز غـم نـدیـده در دل ویـرانـۀ عـلـی گاهی به دور حـیدر کرّار گشته است گاهی به دور یک در و دیوار گشته است هی پشت در به سینه زده گریه کرده است با چشم خیس خیره به مسمار گشته است هر روز صبح گردش دستاس شاهد است دستش به یاد فاطمه هر بار گشته است زهرا نبود زینب او حال خوش نداشت امّالبـنـین هـمیـشه پـرستار گشته است این زن که بیقرار علی بود و دخترش با این سخـن فدای غم یار گشته است: مولا؛ فـدای دست به ناچـار بـسـتهات زینب؛ فـدای مـادر پهـلـو شکـسـتهات
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت اُمُّ البنین سلاماللهعلیها
ادب از محضر تو درس ادب میآموخت معرفت دور و برت اصل و نصب میآموخت این عبارت چه بلند است که گفتی کوتاه باید امروز در این عرصه نگین باشی تو صاحب چهار یل ماه جـبـین باشی تو پــســرانـم هــمـه قــربـان ابـاعـبــدالله گفته بودی قمرم نه، قـمر فاطمه باش گفـته بودی که اسـیر ثمر فاطـمه باش پــســرانـم هــمـه قــربـان ابـاعـبــدالله عمر با برکت تو در طلب یار گذشت در فداکاری و دین داری و ایثار گذشت پــســرانـم هــمـه قــربـان ابـاعـبــدالله یــاد بـایـد کـنـم امـروز مـؤدب از تـو حاجـت خـویش گـرفـتـیم مرتب از تو پــســرانـم هــمـه قــربـان ابـاعـبــدالله
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت اُمُّ البنین سلاماللهعلیها
از همان روزی که دق الباب کردی خانه را مادری کردی دوباره دختری دردانه را خانه کردی در دل پاک امیرالمومنین با کـنـیزی آمدی تا سرور عـالم شوی مُحرم این خانه گشتی با خدا محرم شوی نور چشمت شد برای نور عالم نور عین نیستی مادر ولی چون مادری بر زینبین باز هم این خانه با عطر وجودت خانه شد باز هم شب آب با دستان تو پیمانه شد چار گل را کاشتی در خاک باغ آسمان چار گل آوردی و دادی به دست باغبان در وجود پاک عباست ادب اعجاز کرد شد علمدار حسین و در عرب اعجاز کرد بیقرارِ شاه بود و بیقرارش بود مشک اعتبار عشق بود اعتبارش بود مشک مشک را پُر کرد از آب و به سوی خیمه شد آبرویش آب بـود و آرزوی خـیمه شد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ حضرت اُمُّ البنین سلاماللهعلیها
جـز با زلالِ نـورِ الهـی نـسب نداشت ذکری به غیر نام علی روی لب نداشت آمـاده کـرده بـود سـپـرهای خویش را تـا پــاسـدار خــیـمـۀ آل عـبـا شــونــد با راه و رسم عشق و جنون آشنا شوند اُمُّ البـنـین که چار یل بیقـریـنه داشت بانوی خانهای است که هم ایـلیـاییاند هم پـای تا به سر همگی مصطـفیایند عمریست دل به ساحتِ خورشید داده است تا روز حشر مکتب او مکتب علیست لب وا نکرد و دید که جان بر لب علیست بر سفرهای که داشت فقط آب و نان جو سر مـست بود از خـمِ اِیّاکَ نَـسْتَـعـین بیشک رسیده بود به سر منـزلِ یقـین با اینکه بعدِ روزِ دهم یک پسر نداشت آغـاز روضه بود نظر کردنش به آب شـرمـنده بود مثـل ابالفـضل از ربـاب هرچند مثل حضرت زینب صبور شد الحـق که جـایـگـاهِ عـلـی را شـنـاخـته در کــورۀ مـحـبـتِ مــولا گــداخــتــه ما تـشـنـهایم تـشـنۀ لـحـنِ حـمـاسیاش از راه دور، محو تماشای کربلا است دلواپسِ عـمـیقترین جای کربلا است این زن که خاک را به نظر کیمیا کند
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات با خدا و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
ای بینیاز، وصف مرا جز نیاز نیست جز رحمتت، گناه مرا چاره ساز نیست آلـوده آمـدم؛ چه کـسی گـفـتـه یا کـریم بابِ انابه رو به گـنهـکـار باز نیست؟! ناشُـکـر بـودهام هـمۀ عـمـر، عـفـو کن دیگر زبان من به جهـالت دراز نیست میخواستی که بنده و هم صحبتت شوم شرمـندهام اگر که نـمـازم، نماز نیست آرامشی که در نجف و خاک حیدر است در خاک هیچ ناحـیه حتی حجاز نیست بر سردرِ دلم که پُر از مهر حیدر است غیر از لوای فاطمه در اهـتزاز نیست وقتی که نان سفرۀ ما نان فاطـمه است دیگر به نـان مـردم عـالـم نیـاز نیـست در هـیچ مسلـکـی، زدنِ دخـتـر رسول در روزهای سخت فراقش، مُجاز نیست بر قلب زار و زخمی زهرای مرضیه چون ذکرِ یاحسین، دمی دلـنواز نیست هر قدر هم که روضه بخوانیم، روضهای مانند سوز تشنگیاش، جان گداز نیست تشـنه لبی که تابِ تکان خوردنش نبود با سنگ و نیزه زخم زدن، امتیاز نیست
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام در شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
الا مـادر شـکـسـتـه پــرّ و بــالـم تو رفـتی از غـمت من در مـلالم غـمـت در کـنـج قـلبـم بیحـسـابه به یـاد زخـم سـیـنهات دل کـبـابه دو چـشـمت باز کـن تابی بگـیرم بخـوان لالا مگر خـوابی بگـیـرم دلم میسوزه بر این حال و اقبال شکـسته رفـتـنت از من پر و بال به روی نـیـزه هم گـریـم بـرایت دلـم تـنـگـه بر آن سـوز صـدایت بـیـا شـانـه بـزن مــوی ســرم را گـلو نه، بوسهای زن حـنجـرم را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
هـمـه جـا یـارِ بـا وفــا بـودی یـاور و یـار مـرتـضی بـودی مهربان همسر و نـگـار عـلی همه جا طـاقـت و قـرار عـلی خـنـدههای تو جان پنـاهـم بود در همه حـال تکـیـهگـاهم بود عالـمـه، فـاضـله، خودِ کـوثـر نـورت از آفـتـاب، روشـنتـر من هـنوز ازدحـام یـادم هست نـالـهات را مـدام یـادم هـسـت روزمـان را سـیاه کرد آن غم خـانه را غـرق آه کرد آن غم کاش زخمی دگر نمک نخورَد آه بر گـوش نُه فـلک نـخـورَد چـقَـدَر بیامـان، تو را زدهاند فاطمه، این و آن، تو را زدهاند سخت بر ما گذشت زهرا جان سخت، اما گذشت زهـرا جان دسـت بـالا بـبـر دعــایـی کـن خـانـه را غـرق ربـنـایـی کـن زینبت بیقرار و بیتاب است حسن از غصۀ تو بیخواب است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها
آهـی کـشـید آتـش و از شـرم آب شد آن دم کـه قـاتـل نـفـس بـوتـراب شـد وقتی که فاطمه به دفاع از علی شتافت هرچه که بود نقـشۀ دشمن برآب شد دست خدا که دست جهان را گرفته بود آخر چه شد که قسمت دستش طناب شد تنها نه اینکه شهـر سلامـش نمیکـند حـتی سـلام کـردن او بـیجـواب شد اما گذشت؛ بعد سه ماه اشک و آه و درد آخر دعـای فـاطـمهاش مستجـاب شد آن دم که رفت فاطـمه از خانۀ عـلی انگـار آسـمـان به سـر او خـراب شد انگـار آسـمان جهـان بیسـتـاره مانـد از آن زمان که کشتن معصوم باب شد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلاماللهعلیها
وقتی شد آتش شعـلـهور، افتاد مادر در بـین آن دیـوار و در، افـتاد مادر وقتی لگـد زد بــر در خانـه حرامی نـالـه کـشـیـدم از جگـر، افـتاد مادر در کـنـده شد، روی زمـین افـتاد اما ای وای، از در زودتـر افـتـاد مـادر لشگر که رَد شد از روی در، دیدم ای وای در خـانه مثل مُـحـتـضَـر افتاد مادر در بـیـن دود و ازدحـام نـانـجـیـبـان یک لحظـه کـلاً از نـظـر افتاد مادر در کـوچه نامحرم سر او داد میزد از نـعـــرۀ بــیـدادگـر افــتــاد مــادر وقـتی صدا زد آه، یا فـضّـه خُـذیـنی فهـمـیـده بودم در خـطـر افـتاد مادر شاخه شکست و غنچه از شاخه جدا شد سقط جنیـن شد پشت در، افتاد مادر با زحمت از روی زمین برخاست اما شد دسـت ثـانی کـارگـر، افتاد مادر آنقـدر زد در کـوچه قـنفـذ مادرم را انقـــدر زد از بـال و پـَر افـتاد مادر این درد بابـای غـربیـم را زمین زد در پیـش چشـم رهـگـذر افـتاد مادر هرچه صدا زد بیشتر«خَلّوا بنُ عَمّی« مـیزد مغـیـره بـیـشـتـر، افتاد مادر آنقدر ضربه خورد بر پهلو که دیدم در کـوچـهها از پـا دگـر افـتاد مادر اینجا به پـای رهـبـر مـظـلـوم افـتاد در کـربـلا پـیـش پـسـر افـتـاد مـادر وقتی حسین از روی زین افتاد و، میدید حـامـی نـدارد یک نفـر، افـتاد مادر تا دید میخواهد که آن تیر سهپر را در آورد از پـشت سـر، افـتاد مـادر تا دید لشگـر حمله کرده بر حسینش یا بِالعَـصـا یا بِالحَـجـر، افـتاد مـادر تا دیـد شـمـر بیحـیـارا بیـن گـودال خـنجـر کشیده از کمـر، افـتاد مـادر در بـیـن مـقـتــل داد مـیزد یا بُـنَـیَّ بر سـر زنـان فـریـاد میزد یا بُـنَـیَّ
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
هفت آسمان خورشید و ناهید و قمر دارد اذن دخول از حق بگیر این خانه در دارد سرمـای بـیداد خزان بـاغ مرا پـژمـرد امسال تقـویـمـم بهـاری مخـتصر دارد رحمی به حال شاخۀ پرپر نخواهد کرد شهری که در دستانِ گلچینش، تبر دارد ای ارغوانی یاسمن از من مپوشان رو چون باغبان از زخم بدخیمت خبر دارد یاسین مخوان در گوش شهر غافلان زیرا قلبی سیاه و چشم کور و گوش کر دارد کفتارها وقتی زمین خوردی به هم گفتند این بار شیر حق حریفی بس قدر دارد آری گـلـم تنهـا فـقـط داغ تو کـافی بود تا که توان از جان من یکـباره بردارد رخصت اگر میدادی آتش میزد آنها را چون ذوالفقارم بغضهای شعلهور دارد باران حریف چشمهای مجتبایت نیست دریـای مـاتـم در دل چـشـمان تر دارد انجام کـار خـانـه را بـسـپـار بر فـضه کوچکترین کاری برای تو ضرر دارد عَجّل وَفاتی را نخوان جان علی دیگر وقـتی که میـدانی دعـاهـایت اثـر دارد از اول شب درد تـصـویـر در و آتـش در خاطر تو رفت و آمد تا سحـر دارد با چشم خود دیدم سه ماهِ پشت هم جسمت حالی شبیه یک مریض محـتضر دارد تنهـاتـر از ایـنم نکـن با رفـتـنت بـانـو حیدر به غیر از تو کسی راهم مگردارد؟ روح الامین بدو ورودش پشت در میگفت: اذن دخول از حق بگیر این خانه در دارد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلاماللهعلیها
روا نـبـود به بیت عـلـی شـرر بـزنـنـد نمک به زخم جگرهای شعله ور بزنند حـرامـیان هـمه با قـصـد شـوم آمـدهاند که از کبوتر این خانه بـال و پر بزنـند مگر نه اینکه به عرف و ادب در این عالم بنا شده است که قبل از ورود در بزنند کجا شنـیـده کسی با هـجـوم و داد زدن به خـانهای که عزادار گـشته سر بزنند خـدا کـنـد سر مـردی نیـاید این غـم که به قصد کشت، زنش را چهل نفر بزنند
: امتیاز
|